من از کوچه های تنگ که می گذرم
دلم خیلی برایت تنگ می شود!
لطفا به عکس زیاد دقت نکنید...
فرقی نمیکند؛
در کوچه های مدینه یا در کوچه های منامه؛
دست شُرطه های حجاز، همیشه سنگین است…
در بحرین واقعا فاطمیه است.
هر روز دوشنبه است؛
و بحرین به باریکی و تاریکی کوچه بنی هاشم.
وباز پای خلیفه و آل خلیفه درمیان است.
اللهم اِنا نشکوا الیک...
پی نوشت: 1. پس از انتشار مطلب قبلی وبلاگ(+)؛ بازخوردهای فراوانی از کامنت های خصوصی، عمومی، پیامک ها، و حضورا به حقیر رسید. در همین جهت نکاتی لازم به ذکر است: * عده ای بنده را متهم کردند، به تسمخر ارزش ها، کم اهمیت جلوه داده مجالس اهلبیت(ع) و...اما در توضیح باید عرض کنم، در آن نوشتار مقصود نقدنگاه کاریکاتوری به دین بود، به چالش کشیدن سکولاریسم نقابدار بود، نفی تقوای تکلیف گریز بود، تاکید بر اینکه "دین همه دین است" نه فقط ظواهر آن. ضمنا باید عرض کنم؛ حقیر بدون هیچگونه تعارفی خاک پای هیئتی ها را سرمه ی چشمان خود می کنم. یا بقول حاج همت در پوتین بسیجی ها آب هم می خورم. انقلاب 57 از همین هیئت ها و سینه زنی ها شکل گرفت؛ در فتنه هم همین هیئتی ها بودند که به یاری ولی خود شتافتند، اما به تعبیر امام روح الله گریه ما سیاسی است. مکتب ما، مکتب تیغ و تربت هست؛ تیغ و شمشیر امام حسین(ع) بر علیه مفسدان و ظالمان و تربت ارباب برای شفای دل مریضمان. "امروز اگر سینه و زنجیر می زنیم/ فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم". نهایتا معتقدم آنانکه بجز به سر وسینه زدن و کارهای نوستالژیک هدف و آرمانی ندارند، و آنانی که به بهانه آرمانخواهی به مجالس پرفیض اهلبیت(ع) تعدی می کنند؛ دو لبه ی یک قیچی هستند، که اسلام ناب را به انحراف می کشانند.
*افرادی که بدون نام حقیقی و خصوصی کامنت می گذارند و بعضا مطالب و ادعاهایی هم مطرح می کنند؛ لطف کنند صریح و روشن نظر دهند و اگر پاسخی می خواهند عمومی و با نام حقیقی کامنت بگذارند.
2. قصد داشتم مطلبی را راجع به رشدقارچ گونه مجتمع های تجاری در شیراز و نگاه توسعه لیبرالی مسئولین به شهر بنویسم، که فعلا بدلیل کمبود وقت، تنبلی و اینکه دوستان عزیزم مطالب خوبی در این باره نوشته اند، منصرف شده ام. حتما این مطالب دوستان عزیز را بخوانید. (+ , + , + , + , + )
3. یکشنبه پدر و مادر رفتند؛ کربلا. نمی دونید از چند روز قبل رفتن توی خونه چه حال و هوا و ولوله ای بود، موقع خداحافظی! اگر این هوای چند روز قبل از کربلاست؛ آنجا چه هوایی است؟! این روزها می سوزم و می سوزم...دوستان هم دارن میرن کربلا...اما من...دیشب پدرم نجف بودن؛ گفتن: علی برو توی وبلاگت بنویس کوفیا خیلی نامردن...علی(ع)خیلی غریبه...حرم امیرالمومنین(ع) خلوتِ خلوتِ و...در حسرت کربلا آب می شوم...
کاملا بی ربط : آن قدر فریادهایم را قورت دادم، که اگر به چشمان ام نگاه کنی، کَر می شوی!